روزهای خاص پیدایش تو

غربالگری دوم هم شکرخدا انجام شد

1397/6/21 12:59
نویسنده : سمیرا
140 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااام زیبای دوست داشتنی من 

سلام عشق من عزیز من دلبر من

امروز ۲۱ شهریور ماه ۹۷ هست و من اومدم واست بگم از این یکی دوهفته که گذشت فندق مامان.

راستی اینم بگم که الان که دارم این مطلب را واست مینویسم شما طبق سونو اول ۱۹هفته و ۵ روزتونه و طبق سونو دوم ۱۹هفته و ۱روز و الان من به پهلوی چپ دراز کشیدم و شما زیر شکم مامان داری ورجه وورجه میکنی عزیزدلم.

اول واست بگم از ۴شنبه دوهفته پیش که اولین بار بود که خیلی ملموس حرکتتو حس کردم.حرکت واقعی نه مثل غلغلک هایی که قبلا احساس میکردم.روی مببل به پهلو راست دراز کشیده بودم و دستم زیر شکمم بود که یهو یه ضربه واضح و کوتاه به دستم برخورد کرد یهو جا خوردم و ولی بعد چند ثانیه فهمیدم که شما اعلام حضور کردی عزیزم.سریع رفتم توی حیاط و به مادرجون گفتم و اونم کلی قربون صدقه ات رفت و شب هم به بابایی گفتم و واسش جالب بود و هی میگفت :جدی؟!

بعد از اون اتفاق مربوط به روز سونوگرافی بود که وقت من ۱۷ام بود ولی ۱۴بهم زنگ زدن از سونو که اگر میخای بیای همین امروز بیا منم کلی خوشحال شدم چون دوست داشتم توی هفته ۱۸ام سونوتو انجام بدم.حالا بابایی تو راه بود و مادرجون و آقا جون مهمون داشتن و منم تو خونه تنها به بابایی زنگ زدم گفتم میتونی خودتو برسونی گفت تا ۷ که میخای اونجا باشی نمیرسم گفتم پس پول بریز تو کارتم من با اسنپ میرم.که خاله سارا زنگ زد گفت ماشین گرفتی بیا باهم بریم.آقا اومدم به نت خونه وصل شم که اسنپ بگیرم گوشی یه طرفه شده بود دیگه بیخیال اسنپ شدمو رفتم از سر کوچه آژانس گرفتم و خاله را برداشتم و رفتیم سونوگرافی ۷.۱۵ که رسیدیم و داشتیم با خاله حرف میزدیم گفتم کلی الاف میشیم که ۸ گفت برم داخل و سریع و بدون معطلی خوابیدم.

دوباره مهمونای ناخونده اومدن که مزاحمت بشن دلبرکم حددود یه ربعی طول کشید.اول کل بدنتو بهم نشون دادن که دائم حرکت میکردی برعکس دفعه قبل و زودی یه عکس گرفت بعد پاها و دستای کوچولوتو و قلب و صدای دوباره قلبت که دلم غنج میره وقتی میشنومش و صورت ماهاتو سر و شکم و ستون فقرات و دنده هاتو و من دائم قربون صدقه ات میرفتم.

دکتر گفت جنسیت را که میدونی گفتم دفعه قبل بهم نگفته بودین ولی برام نوشتین و من دادم به مامانم گفت ولی من اینجا نوشتم که بهتون گفتیم جنسیت را گفتم بله واسش جشن هم گرفتیم که دکتر کلی ذوق کرد و خندید که واست جشن جنسیت گرفتیم و دیگه شما خانم گل👧شکوفه بهاری فندق خانم ما شدی دلبرکم.

بعد از اون با جواب سونو و خنده رو لب اومدم بیرون و خاله گفت زود اومدی و منم از منشی ها که حواسشون بود اگر جا خالی شد بهم بگن که زودتر بیام تشکر کردم و رفتیم واسه خاله هم از طبقه دوم دکتر عدالتی واسه چشم با مامان وقت گرفتیم .

حالا هرچی به دایی مهدی و بابایی زنگ میزنیم جفتشون کلاس بودن ما تا آنوزگار و از اونجا هم تا ایرج پیاده اومدینم تا بالاخره بابایی رسید با ماشین.عکس سونوتونو  که به بابایی نشون دادم با کلی ذوق سریع چراغ سقفی ماشین را روشن کرد و شروع کرد به دیدن فکست و کللللی ذوق کرد و منم ازش عکس گرفتم.بعد هم رفتیم سمت خونه.البته به خونه خودمون و مستجرها هم سرزدیم واسه اینکه ببینیم کی میرن که گویا مهر خونه را تحویل میدن.

دوستت دارمفندق خانم.این روزا دنبال اسمم واست البته کم و بیش.آخه غرق میشم تو این همه اسم واسه همین دوست دارم یه اسم کوتاه و زیبا و بامعنی داشته باشی.

دعا کن که اسم خوبی واستون بزارم دلبر مامان.

عاشقتیم خوب و روی روال بزرگ و قوی شو عزیزکم.

راستی بابایی عاشق این استیکره👶

دلش غنج میره وقتی با اسم شما واسش میفرستم😄😉😍😘😙😍😘😗👪💑👶👧👦💞

لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم

پسندها (6)

نظرات (1)

ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆
28 خرداد 98 13:52
خاله لطفا دنبالم کنید