روزهای خاص پیدایش تو

جشن تعیین جنسیت فندق مامان

1397/5/9 12:03
نویسنده : سمیرا
268 بازدید
اشتراک گذاری

#یاد_گذشته

درباره چهارم مرداد ماه نود و هفت

اونروز صبح که از خواب پاشدیم بابایی هم بود و سرکار نبود .من صبحونه یه نون تست با یکم خامه و مربا توت فرنگی خوردم و بابایی هم کلی چیزای مختلف خورد😄من دیگه نمیتونستم بیشتر از این بخورم.

این روزها مامانی اصلا نمیتونه بوها را تحمل کنه و حتی در یخچال راهم نمیتونه باز کنه و توشو ببینه چون حالش بهم میخوره واسه همین دیگه مسئولیت خورد خوراک با باباییه تو روزهای آخر هفته

خلاصه که بعد صبحانه آماده شدیم بریم کارای کارت ملی هوشمند را بکنیم هرچند که مامانی اصلا علاقه ای به بیرون رفتن نداشت بخاطر گرمای ساعت ۱۲ظهر ولی رفتیمو شانسمون رسیدیم پست گفتن سیستم ها از دیروز قطع و باید هفته دیگه بیاین

ما برگشتیم خونه و با همکاری بابایی واسه ناهار پوره سیب زمینی درست کردیمو من خوردم و بابایی رفت کلاسش و من شروع کردم روبیکا فیلم بیگانه و شازده کوچولو را دیدم که دومی عالی بود.

بعد بابایی اومد و واسه خودش پیاز تف داد و ریخت توی پوره ها و کلی اصرار که بیا بخور خوشمزه است و از من انکار.منم خیلی سردرد شده بودم.

شب قرار بود مامان جون و باباجون بیان خونه مادرجون و آقاجون حدود ۹.که ماهم بریم و خاله سارا و دایی مهدی هم بیان.

بابایی هی میگفت لباس خوب بپوشم منم کلافه شدم گفتم نمیام بابایی هم بنده خدا مجبور شد لو بده که مادرجون جشن گرفتن واسه اعلام جنسیت فندق مامان.

منم دیگه آروم شدم یه مانتو آبی پوشیدم و شلوارصورتی و روسری آبی و بابایی هم یه پیراهن صورتی پوشید رفتیم خونه مادرجون.

ادامه دارد...

پسندها (3)

نظرات (0)