روزهای خاص پیدایش تو

حال و هوای این روزهای تابستان مامان

1397/6/6 12:29
نویسنده : سمیرا
161 بازدید
اشتراک گذاری

به وقت ۶ ۶ ۹۷

فندق مامان این روزها دلم یهو خوشحال می شود و یکهو ناراحت دلم نازک شده.

از کار و حرف همه زود دلخور میشم و گریه ام میگیرد

میدونم که کسی منظوری نداره ولی راستش از تو خونه موندن یکم خسته شدم دوست دارم باهم بریم سفر و بگردیم ولی این حال تهوع یه روز خوبه و یه روز اصلا روبراه نیست.البته که باهم کللللی دوست شدیم ولی خب گاهی دوستا هم دل همو میرنجونن.

دو سه روز پیش رفتم پیش دکتر با مادرجون که داروهای تقویتی و آهن و ویتامین دی بده که مادرجون هم اومد تو و صدای قلبتو شنید و کلللی قربون صدقه ات رفت.دکتر هم گفت تو هیچی لازم نداری فقط آهن بخور.من تفجب کردم.گفت این مد شده که همهدارو میدن و من استاد دانشگاهم دارم هرروز به دانشجوهام میگم دوران بارداری مادر فقط باید غذاش از همه گروه ها باشه و این جو ها را اون وری ها ایجاد کردن تا داروهاشون فروش بره.خلاصه که این شد که من ۴ روزی هست آهن میخورم.

دیروز هم نازنین نینی عمو حسین بدنیا اومد شاید امروز بریم دیدنش.

این روزها من عاشق عدس پلو با ماستم و از گوجه و چای و غذاهای چرب خیلی بدم میاد دلم واسه ساندویچ سرد و گرم و سفر بدون تهوع لک زده.بستنی میتونم بخورم اما بعدش اینقدر معده ام اذیت میشه که بیخیالش میشم که بخورم.

اینکه بابایی محمد راکم میبینم دلم خیلی میگیره و واسش تنگ میشه وبخاطر همین بغضم میترکه و گریه میکنم.دلم میخواست همین جا بود و مجبور نبود ازمون دور باشه.تو خونه خودمون بودیم این روزها هر روز کنارهم.انشاالله سلامت باشه.خدا پشت و پناهش.

شکم مامانی کم کم داره بزرگ میشه عکس هفته ۱۵ و ۱۷ را گرفتم کلی فرق کرده بود.معلوم میشه داری بزرگ میشی فندق مامان.

دوستت دارم.

ببخشید اگر کم فرصت میکنم بیام واست بنویسم هم بخاطر سردردهامه و بخاطر اینکه باید مودم روشن کنم و ترجیح میدم الان که شما تو شکم مامانی مودم کم روشن باشه.شاید دو سه هفته هم اینترنت را روشن نکنم فقط بخاطر شما نفسم.

واسه هممون دعا کن عزیزدلم.

لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم

پسندها (2)

نظرات (0)